با قامتی سرافراز گرچه مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم

صفحات

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

منتقل شد به saharcomingsoon7.blogspot.com

saharcomingsoon7.blogspot.com
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

مشایی: تعظیم به پرچم ایران تعظیم به خداوند متعال است


رئيس دفتر محمود احمدی نژاد با بیان اینکه " معرفت به وطن در احترام به پرچم تجلي مي‌يابد"، اظهارعقیده کرد:" تعظيم به پرچم يعني تعظيم به نعمت الهي؛ يعني تعظيم به انسان و در نهايت تعظيم به خداوند متعال".
خبرگزاري فارس به نقل از دفتر امور رسانه‌هاي رياست جمهوري نوشت، اسفنديار رحيم‌مشايي در مراسم پاياني پنجمين دوره طرح ملي ايران؛ مرز پرگهر ‌عشق به وطن را از نگاه علم و معرفت معنا كرد و از همگان خواست ايران را با همه خاطرات تلخ و شيرينش، ميراثش، تجاربش، جغرافيايش و مردان و زنانش بشناسند..
وی ادعا کرد:" معرفت به وطن در احترام به پرچم تجلي مي‌يابد و تعظيم به پرچم يعني تعظيم به نعمت الهي؛ يعني تعظيم به انسان و در نهايت تعظيم به خداوند متعال".
رحيم‌مشايي در ادامه سخنانش شرط عشق‌ورزي به وطن را در محبت و دوستي آحاد مردم به يكديگر دانست و اضافه کرد:" بايد ايران را به هزاران دليل دوست داشته باشيم تا وجودمان از نام اين سرزمين پرگهر سيراب شود."
اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، هم اکنون دارای ١٨ پست و عنوان دولتی است که سخنانش غالبا مورد انتقاد و حملات اصولگرایان قرار گرفته است.
تا کنون محمود احمدی نژاد بارها در برابر انتقادات، حملات و نامه نگاری های نمایندگان اصولگرا، مراجع، روحانیون، مقامات و حتی رهبری از حضور و اظهارات رحیم مشایی دفاع  ومواضع وی را مورد تایید قرار داده است که آخرین مورد، اظهارات وی در مورد مکتب ایرانی بوده است.

ادامه مطلب

مجروحین پس از انتخابات: زخمی شده ایم اما مجبور به سکوتیم

مهدی کیان ساداتی که روز 25 خرداد در میدان آزادی از ناحیه کتف گلوله خورده بود در مصاحبه با "روز" از چگونگی زخمی شدن و مشکلاتی می گوید که بعد از گلوله خوردن او را ناچاربه ترک کشور کرده است. خانواده دو تن دیگر از زخمی های بعد از انتخابات هم که همچنان در ایران به سر می برند با "روز" از وضعیت فرزندان خود سخن گفته اند.

با گذشت بیش از 17 ماه از انتخابات ریاست جمهوری ایران، هیچ آماری از کسانی که در این وقایع به انواع مختلف زخمی شدند وجود ندارد و خانواده های مجروحان بعد از انتخابات هم همچنان سکوت کرده اند.سکوتی که به گفته آنان ناشی از هراسی است که نسبت به سرنوشت فرزندان مجروح خود دارند. "روز" در مصاحبه با خانواده دو تن از مجروحانی که همچنان در ایران به سر می برند آخرین وضعیت آنها را جویا شده است.
فرزان، دانشجوی 24 ساله ای است که روز 25 خردادمورد اصابت گلوله قرار گرفت. برادر او به "روز" می گوید: فرزان از ناحیه پا و از قسمت ران و لگن گلوله خورده و تاکنون 6 عمل جراحی انجام داده و به گفته دکترش باید سه تا 4 جراحی دیگر انجام دهد.
او می افزاید: روز 25 خرداد که برادرم گلوله خورد او را به بیمارستان منتقل کرده بودند و 15 روز در کما بود اما خوشبختانه از کما خارج شد و الان هم وضعیت بدی ندارد هرچنداز طول درمان و این همه جراحی خسته است؛ضمن اینکه جراحی های دیگری نیز در پیش دارد. از طرفی می ترسد وضعیت اش بدتر از وضع فعلی شود ولذا سکوت کرده است.
برادر فرزان می گوید خانواده او شکایت کرده و خواهان معرفی فردی شده اند که به او تیراندازی کرده اما: "متاسفانه تاکنون هیچ جوابی نگرفته ایم. ابتدا به شدت می ترسیدیم شکایت کنیم؛ یعنی سعی میکردیم مخفی بماند و اصلا کسی نفهمد که فرزان گلوله خورده. می ترسیدیم او را بازداشت کنند اما به مرور و بعد از مشورت هایی که کردیم رفتیم و شکایت کردیم. پی گیری هم میکنیم اما خب تا به حال هیچ جوابی نداده اند. خانواده های دیگر هم وضعیتی مثل ما دارند. البته اکثر آنها شکایت هم نکرده اند و حتی سعی میکنند کسی نفهمد که بچه شان گلوله خورده است چون می ترسند و حق هم دارند. ما هم که شکایت کردیم به جایی نرسیده ایم. فعلا تنها نگران برادرم هستیم و به این فکر میکنیم که آیا او روزی خواهد توانست روی پایش بایستد؟"
مریم، دیگر زخمی وقایع بعد از انتخابات است که روز 30 خرداد از ناحیه شکم گلوله خورده و بخشی از روده اش آسیب شدید دیده است. مادر او نیز به "روز" می گوید که سکوت کرده ایم تا بتوانیم در آرامش، درمان دخترم را ادامه دهیم. مریم بعد از اصابت گلوله دچار شوک شده و لکنت زبان شدیدی دارد.
او می افزاید: ما دو هفته تمام دنبال مریم می گشتیم؛ همه جا رفتیم کلانتری، آگاهی، بیمارستان ها، سردخانه ها و هر جایی که می توانستیم اما خبری نبود تا اینکه فردی زنگ زد و گفت پرستار بیمارستان رسول اکرم است و دخترم در این بیمارستان بستری است. قبلا هم به این بیمارستان رفته بودیم اما اسم مریم نبود، باز رفتیم و مریم را یافتیم اما دچار شوک بود و حرف نمیزد.45 روز تمام حرف نزد.الان هم کم کم اما با لکنت شدید حرف میزند.
می پرسم آیا مشکلی از سوی نهادهای امنیتی برای خانواده او پیش آمده؟ مادر مریم جواب میدهد: در بیمارستان تعهد گرفتند و برگه ای امضا کردیم که در اثر تصادف، زخمی شده است. بعد هم پدر مریم را احضار کردند و او هم گفت که که فقط میخواهیم دخترمان معالجه شود و حرفی نمی زنیم و.... شکایت هم نکردیم. اصلا دنبال آن هم نیستیم؛ فوقش می خواهند دیه ای بدهند به چه دردمان میخورد؟ دختر من فقط 19 سال دارد و او را به این روز انداخته اند، شکایت کنم که چی بشود؟ درد دخترم کم می شود؟ ما میخواهیم فقط در آرامش به درمان او بپردازیم. هیچ چیزی هم از کسی نمیخواهیم. وقتی برای یک اعتراض ساده چنین می کنند ما دیگر چه می توانیم بخواهیم؟

با گلوله در کتف تا ترکیه
مهدی کیان ساداتی که با گلوله ای در کتف تا ترکیه فرار کرده و در این کشور تحت عمل جراحی قرار گرفته از معترضان به انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته است. با او در شرایطی به گفتگو نشسته ام که چند روز دیگر به امریکا خواهد رفت اما نگران خانواده اش در ایران است.
مصاحبه با وی در پی می آید.

آقای ساداتی شما کجا و چگونه زخمی شدید؟
من روز 25 خرداد در آزادی گلوله خوردم. راهپیمایی بزرگ سکوت در حال پایان یافتن بود که صدای تیراندازی شنیدیم و رفتیم ببینیم چه اتفاقی افتاده که من نیز از ناحیه کتف گلوله خوردم. در اصل در حال فرار بودم که احساس کردم ضربه محکمی به کتفم وارد شد. اول گمان کردم پاره آجری زده اند اما درد وحشتناک بود و مرا به سمت پایین می کشید. یک نفراز پشت من فریاد زد گلوله خورده ای و....

آن روز وضعیت به چه گونه ای بود؟
من به اتفاق دوستانم برای اعتراض رفته بودیم؛ مثل خیلی از مردم دیگر. راهپیمایی رو به اتمام بود که یکباره از ضلع شمالی میدان آزادی صدای تیراندازی آمد؛ هرگز تصور نمیکردیم که به روی مردم شلیک کرده باشند. از سر کنجکاوی رفتیم همان سمت.اولین چیزی که دیدم چند موتور بسیجی در حال سوختن بود. نمیدانم مردم آتش زده بودند یا خود بسیجی ها ولی داشت می سوخت و یک جورهایی هم قضیه مصنوعی به نظر می رسید. در اصل راهپیمایی اینقدر خوب و مسالمت آمیز بود و قرار بود خوب تمام شود که اگر آن مشکلات پیش نمی آمد قطعا روزهای بعد در حجم گسترده تری ادامه می یافت. همین طور مبهوت جلو می رفتیم که یکباره یک نفر دقیقا دو متری من از ناحیه گردن گلوله خورد و افتاد. خواستیم به سمتش برویم نشد؛ می خواستیم جنازه را برداریم اما موفق نشدیم. یک نفر دیگر از ناحیه سینه گلوله خورد و افتاد و مردم روی دست او را بردند. دو نفر دیگر گلوله خورده و روی زمین بودند. در خود میدان هم یک ماشین و یک اتوبوس را آتش زده بودند و همه جا دود بود. شعارها بالاتر گرفت و ما هم خشمگین و حیرت زده شعار میدادیم. تیراندازی زیادتر شد و من در حال فرار بودم که از پشت گلوله خوردم. قدرت راه رفتن نداشتم و دوستانم سعی میکردند مرا با خود بکشند. به هر ترتیبی بود توانستیم از آنجا فرار کنیم.

بعد چه کردید؟ یعنی اولین کاری که بعد از اصابت گلوله و فرار از آن منطقه کردید چه بود؟
افتادم اما مردم خیلی کمک میکردند؛ مدام می گفتند نترس نترس و من هم شوکه بودم هم به شت عصبی بودم. در اصل زمانی گلوله خوردم که دیگر دنبال مردم میکردند و می زدند. عین صحنه جنگ بود. آنها میزدند و مردم سعی میکردند کسانی را که گلوله خورده اند به عقب ببرند؛ کاری هم از دستشان ساخته نبود؛ نهایت این بود که آبی می دادند. اصلا برنامه ای نبود؛ کسی تصور هم نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد یک شوری بود که سرکوب شد. به من هم خیلی کمک کردند تا به خانه رسیدیم.در خانه دوستان با تهیه اسپری بی حسی، بتادین، پنس و... سعی کردند گلوله را خارج کنند. از درد نعره می کشیدم نشد و وضعیت ام بدتر شد. به بیمارستانی رفتیم که یک آشنایی داشتیم؛ کمک کرد.دکتر خیلی خوبی بود و از کتفم عکس گرفتند. می گفت باید بستری شوی اما ما می ترسیدیم روی تخت دراز کشیده بودم و مسکن زده بودند. به همه هم گفته می شد که من سنگ کلیه دارم اما یکباره گفتند ماموران آمده اند و بیماران را چک میکنند ما عکس را از دکتر گرفتیم و فرار کردیم. بعد از طریق یکی از آشنایان به مطب دکتری رفتیم و قرار شد در مطب گلوله را خارج کند. دو روز پی در پی تلاش کرد با آمپول بی حسی اینکار را بکند اما نشد؛ در آخر گفت که باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار بگیری.

چرا از رفتن به بیمارستان خوداری میکردید؟ از چه می ترسیدید؟
وحشتناک بود؛ هم دردی که داشتم هم ترسی که داشتم. در اصل ترسم بر دردم غلبه داشت. می ترسیدم بازداشت شوم. شانس بیمارستان رفتن داشتم امانمیدانستم چه اتفاقی خواهد افتاد. روزی که گلوله خوردم خیلی ها زخمی شدند. من خودم چند نفر را دیدم. یکی را دیدم که دقیقا نزدیک خود من از گردن گلوله خورد و جان داد، یکی دیگر از پا گلوله خورد و افتاد چند آمبولانس آمده بود و زخمی ها و کشته ها را سوار این آمبولانس ها میکردند. خیلی از زخمی ها حاضر نمی شدند سوار شوند. می ترسیدند؛ خود من هم همین طور. پرستار یا دکتری بود که تشخیص درست ندادم اما گفت بیا سوار شو قول میدهم درمانت کنیم و اتفاقی هم نمی افتد؛ اما ترسیدم و نرفتم و خدا را شکر که نکردم. بعد هم که بیمارستان طالقانی رفتم و یکهو گفتند ماموران امده اند و بیمارها را چک میکنند، از ترس به کمک دوستانم فرار کردم. در اصل برای درمان اقدام کردم اما ترس باعث می شد نتوانم. در مطب هم که دکتر آدم مطمئنی بود، خیلی هم تلاش کرد اما خب نتوانست گلوله را خارج کند و من با آن گلوله به ترکیه آمدم و اینجا گلوله را از بدنم خارج کردند.

از چه می ترسیدید؟
ترس از بازداشت شدن، از شکنجه شدن، از اینکه چی پیش خواهد آمد؛ از اینکه می میرم یا زنده می مانم هزار جور فکر به ذهنم خطور میکرد. به مرور قضایای کهریزک را شنیدیم و آمار کشته شدگان و زندانیان و تجاوز و.... همه باعث وحشت ام شد اصلا احساس امنیت نداشتم و فکر میکردم اگر بفهمند که من گلوله خورده ام بازداشت ام خواهند کرد.

در این مدتی که ایران بودید چه وضعیتی داشتید؟ چکار میکردید؟
درگیر کتفم بودم؛ مدام پیش دکتر در مطب می رفتم و پانسمان میکرد و پانسمان عوض میکرد. روزی که سعی کرد گلوله را دربیاورد و موفق نشد 12 بخیه به محلی که گلوله خورده، زده بود. خیلی می ترسیدم چون می گفتند که گلوله به دلیل جریان خون به سمت قلب حرکت میکند و از طرفی می گفتند ممکن است عفونت کند و.... هرچند دکتر می گفت چون گلوله موقع شلیک داغ است عفونت نمیکند. اما خب می ترسیدم. از فضا دور شده بودم و درگیر خودم بودم. حتی یادم نیست قضیه ندا آقا سلطان را چه موقعی فهمیدم. اما با آن حالت به بهشت زهرا رفتم، نماز جمعه سبز را هم شرکت کردم شاید باور نکنید اما نمیدانم چرا با آن دست چلاق رفتم نماز جمعه یا بهشت زهرا. با موبایلم داشتم در بهشت زهرا فیلم می گرفتم که یک لباس شخصی حمله کرد چند نفر کمک کردند و یادمست که دوستم فریاد میزد تو برو. من به کمک مردم فرار کردم اما موبایلم افتاد روزی که در خانه سعی کرده بودیم گلوله را در بیاوریم فیلم گرفته بودیم که روی سایت ها بگذاریم تا مردم بدانند چه اتفاقاتی افتاده. فیلم در موبایل بود و بعد از اینکه موبایل افتاد دیگر از سایه خودم هم می ترسیدم گلوله ای در کتفم بود و من انگار بمب اتم حمل میکردم و باید مخفی می شدم.

و بعد از ایران خارج شدید. با این گلوله ای که در کتف شما بود چگونه از ایران خارج شدید؟
قاچاقی بیرون آمدم؛ پشت یک ماشینی که تعدادی افغانی، پاکستانی و هندی هم بودند. در طول راه ماشین به شدت تکان میخورد و من از شدت درد گریه میکردم. یادم است مرا مسخره میکردند که نرفته و نرسیده دلت برای مادرت تنگ شده و... نمیدانستند گلوله خورده ام و نمیخواستم بدانند، خطرناک بود امابه هر حال خارج شدم.

و بعد؟ در ترکیه چه اتفاقی افتاد؟
روز اول وحشتناک بود؛ با هزار امید فرار کرده بودم ولی یکباره همه چیز برعکس بود. پلیس ترکیه خیلی اذیت میکرد. به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در وان رفتم قضیه را گفتم؛نامه ای دادند و گفتند ببر برای پلیس ترکیه و با این نامه تو را به شهر دیگری نمی فرستند همین وان می مانی تا جراحی شوی اما پلیس خیلی بد برخورد کرد گفتند شما کلاهبردار هستید و دروغ می گویید و سازمان ملل هم نمی تواند برای ما تعیین تکلیف کند ومرا به شهر دیگری فرستادند. پلیس این شهر فاجعه بود رسما تا تکان می خوردیم تهدید میکرد که ما را به ایران برمیگردانند. آنجا راهنمایی گرفتم و رفتم اداره سوسیال و موضوع گلوله را گفتم صد دلار پول دادند که من عصبانی شدم گفتم من گدا نیستم پول نمیخواهم کمک کنید این گلوله را در بیاورم. نامه ای دادند و گفتند باید به والی شهر مراجعه کنی. رفتم دفتر والی ابتدا معاون او خیلی بد برخورد کرد و گفت شما همه دروغگو و کلاهبردار هستید. داد و بیداد کردم والی بیرون آمد و با او صحبت کردم آذری بلد بودم و توانستم مفهوم را برسانم. والی آدم مطلعی بود قضایای ایران را گویا دنبال میکرد چون به من گفت طرفدار موسوی هستی؟ بعد هم مرا به بیمارستانی فرستاد تا عکس بگیرند و ببینند درست می گویم یا نه. عکس گرفتند و گفتند این را اینجا نمی توانیم جراحی کنیم و باید به بیمارستان مجهزتری برود. مرا به شهر دیگری فرستادند و تحت عمل جراحی قرار گرفتم و گلوله را در آوردند.

الان وضعیت کتف شما به چه صورتی است؟به حالت عادی برگشته؟
نه متاسفانه چون بعد از جراحی باید فیزیوتراپی می شد که در اینجا چنین امکانی برای من نبود. به نوعی احساس نقص عضو میکنم و نمی توانم زیاد تکان بدهم. بعد از رسیدن به امریکا باید درمان را ادامه دهم.

پرونده شما در کمیساریای عالی سازمان ملل الان در چه مرحله ای است؟
من با توجه به مدارک بیمارستان و جراحی و مصاحبه هایی که انجام شد به عنوان پناهنده پذیرفته شده ام و چند روز دیگر به امریکا می روم.
آقای ساداتی آیا روزی که برای اعتراض به خیابان رفتید تصور چنین مسائلی را میکردید؟ اینکه گلوله بخورید و...
به هیچ عنوان. من به میرحسین موسوی رای داده بودم اماآدمی سیاسی نبودم. تنها فعالیت من در حد پخش تراکت های تبلیغاتی آقای موسوی در قبل از انتخابات بود؛ اما وقتی گفتند احمدی نژاد رئیس جمهور است مثل خیلی از مردم به خیابان رفتم. ما فقط اعتراض داشتیم که حقمان را خورده اند روز 25 خرداد هم که بیرون رفتم ابتدا یکی از قشنگ ترین روزهای زندگی ام بود؛ آن همه شور و آن همه احترام همراه با اعتراض. اینقدر آن سکوت معنادار و احترام زیبا بود که احساس پیروزی داشتیم اما آن اتفاقات افتاد. هرگز کسی تصور هم نمیکرد. میدانم شاید الان هم که به آن فکر میکنم همچنان بهت زده می شوم. اما بعد از اینکه گلوله خوردم نمیدانم چرا بهشت زهرا رفتم. نمیدانم چرا نماز جمعه سبز را رفتم؛ انگار یک جورهایی کشیده می شدم. منطق خاص دیگری نبود؛ بیشتر برای من احساس بود و زخمی که درونم نشسته بود. جریحه دار شده بودیم.فقط میدانم که من فقط و فقط در نهایت احترام اعتراض داشتم همین.
ادامه مطلب

ایمیل ملی برای کاربران ایرانی!!!!

جرس:  معاون توسعه و مدیریت شبکه سازمان فناوری اطلاعات ایران از آمادگی ارائه ایمیل ملی برای تمام کاربران ایرانی خبر داد و گفت: ظرفیت ارائه خدمات ایمیل برای تمام متقاضیان پست الکترونیکی فراهم شد.


به گزارش ایرنا، علی اصغر انصاری  در نشست خبری با اشاره به فعالیت پرتال iran.ir که در راستای ضوابط اجرایی بودجه سال 86 به وزارتخانه ارتباطات تصویب شد گفت: تا کنون هزار و 16 خدمت الکترونیکی از طریق این درگاه برای تمامی مردم فراهم شده است.

وي از ويژگي ايميل ايراني را حفظ امنيت بيشتر اطلاعات عنوان کرد و افزود: در صورت استفاده از آن اطلاعات ايميل در داخل کشور گردش مي کند و مانند ايميل هاي غيرايراني نظير ياهو، جي ميل و هات‌ميل که در خارج از کشور ميزباني مي‌شوند ، اطلاعات به خارج از کشور منتقل نمي شود.

انصاري گفت: شرکت فناوري اطلاعات ايران تاکنون براي بيش از سه هزار کاربر اينترنت کشور، پست الکترونيکي ملي را فعال کرده است.

وی افزود: کاربران ايميل ملي بايد براي تائيد و تثبيت هويت خود علاوه بر تکميل و ارسال فرم الکترونيکي، نامه‌اي را با مهر و امضاي بالاترين مقام دستگاه اجرايي خود نيز ارايه دهند.

معاون شرکت فناوري اطلاعات ايران درادامه گفت: براساس اين بخشنامه که در سوم مهرماه سال 1386 ابلاغ شد، مقرر شد درگاه خدمات الکترونيکي ايران به نشاني http://www.Iran.ir به مديران دستگاه‌هاي دولتي، خدمات پست الکترونکي ارايه دهد.

انصاري گفت: در اين بخشنامه همچنين از مديران دولتي خواسته شد به منظور امنيت اطلاعات بيشتر ، پست الکترونيکي خود را روي پورتال واحد دولت الکترونيکي ايران ايجاد و از آن براي تماس‌هايشان استفاده کنند
ادامه مطلب

بیست و یکمین شماره روزنامه کلمه>>از مانور اقتدار زنانه پوش ها تا فاجعه سعادت آباد

ادامه مطلب

دروغ‌پردازی سایت دولت، این بار علیه یک مرجع تقلید

رسانه‌های دولتی باز هم به دروغ‌پردازی علیه اصلاح طلبان روی آوردند و این بار یکی از مراجع بزرگوار تقلید را نیز از اتهام‌پراکنی‌های خود بی‌نصیب نگذاشتند.
به گزارش کلمه، در پی انتشار خبر وساطت آیت‌الله شبیری زنجانی برای آزادی علی شکوری راد که سخنگوی قوه قضاییه هم وادار شد به صحت آن اعتراف کند، رسانه‌های دولتی برای خنثی کردن اثر این خبر که نشان از نزدیکی اصلاح طلبان به مراجع تقلید داشت، به خبرسازی دروغ دست زدند.
دو روز قبل، دکتر شکوری راد در وبلاگ خود خبر داد که جمعه گذشته، پس از نماز مغرب و عشا به خدمت آیت‌الله شبیری زنجانی رسیده تا از پیگیری‌های ایشان تشکر کند.
به نوشته شکوری راد، “ایشان فرمودند برخلاف آنچه گفته شده است که ایشان در هنگام دیدار با رهبری خواستار آزادی من شده اند این کار از طریق تماس تلفنی با یکی از اعضای دفتر رهبری در قم و ارسال پیغام انجام شده است. ”
اما برای تحت الشعاع قرار دادن این خبر، سایت شبکه ایران وابسته به روزنامه رسمی دولت (ایران) ادعا کرد که آیت الله شبیری زنجانی در پاسخ به درخواست شکوری راد مبنی بر پادرمیانی ایشان برای آزادی فرزند شهید بهشتی، تاکید کرده‌اند که علیرضا بهشتی بهتر است در زندان بماند و شکوری نیز باید متنبه شود!!
سایت‌های دروغ‌پرداز حتی به خود زحمت نداده‌اند که از منابع امنیتی خود بپرسند آیا فرزند شهید بهشتی هم اکنون در زندان است یا خیر، و به طبع بر خود لازم نمی بینند که توضیح دهند آیت‌الله شبیری چرا باید برای آزادی فردی که بیش از ده ماه قبل آزاد شده و در حال حاضر بیرون از زندان است، پادرمیانی کند!
همچنین سایت آینده هم گزارش داده که: “پیگیری خبرنگار آینده از دفتر آیت الله شبیری زنجانی نشان داده که خبر مذکور ناصحیح بوده است.”
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:درخواست فعالیت شبکه های خبری العربیه و بی بی سی فارسی را با نگاه مثبت بررسی می کند

محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، روز دوشنبه به خبرنگاران گفت: نگاه ایران به فعالیت های شبکه های خبری العربیه و بی بی سی فارسی برای فعالیت در تهران مثبت است و اگر این شبکه ها درخواست فعالیت در تهران داشته باشند، بررسی می شود.
این در حالیست که وب سایت بی بی سی فارسی خبر داد که در این باره، تماس مستقیمی با این شبکه خبری صورت نگرفته است.
بی بی سی فارسی نوشت: در ایران خبرنگار ندارد، اما همیشه در تلاش بوده که در ایران حضور داشته باشد.
پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در ایران، محدودیت هایی برای رسانه های داخلی و خارجی اعمال شد و جان لاین، خبرنگار بی بی سی مستفر در تهران، که برای رادیو، تلویزیون و بخش آنلاین بی بی سی انگلیسی گزارش تهیه می کرد، از ایران اخراج شد.
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نزدیک به سحر.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده