با قامتی سرافراز گرچه مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم

صفحات

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

مشایی: تعظیم به پرچم ایران تعظیم به خداوند متعال است


رئيس دفتر محمود احمدی نژاد با بیان اینکه " معرفت به وطن در احترام به پرچم تجلي مي‌يابد"، اظهارعقیده کرد:" تعظيم به پرچم يعني تعظيم به نعمت الهي؛ يعني تعظيم به انسان و در نهايت تعظيم به خداوند متعال".
خبرگزاري فارس به نقل از دفتر امور رسانه‌هاي رياست جمهوري نوشت، اسفنديار رحيم‌مشايي در مراسم پاياني پنجمين دوره طرح ملي ايران؛ مرز پرگهر ‌عشق به وطن را از نگاه علم و معرفت معنا كرد و از همگان خواست ايران را با همه خاطرات تلخ و شيرينش، ميراثش، تجاربش، جغرافيايش و مردان و زنانش بشناسند..
وی ادعا کرد:" معرفت به وطن در احترام به پرچم تجلي مي‌يابد و تعظيم به پرچم يعني تعظيم به نعمت الهي؛ يعني تعظيم به انسان و در نهايت تعظيم به خداوند متعال".
رحيم‌مشايي در ادامه سخنانش شرط عشق‌ورزي به وطن را در محبت و دوستي آحاد مردم به يكديگر دانست و اضافه کرد:" بايد ايران را به هزاران دليل دوست داشته باشيم تا وجودمان از نام اين سرزمين پرگهر سيراب شود."
اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، هم اکنون دارای ١٨ پست و عنوان دولتی است که سخنانش غالبا مورد انتقاد و حملات اصولگرایان قرار گرفته است.
تا کنون محمود احمدی نژاد بارها در برابر انتقادات، حملات و نامه نگاری های نمایندگان اصولگرا، مراجع، روحانیون، مقامات و حتی رهبری از حضور و اظهارات رحیم مشایی دفاع  ومواضع وی را مورد تایید قرار داده است که آخرین مورد، اظهارات وی در مورد مکتب ایرانی بوده است.

ادامه مطلب

مجروحین پس از انتخابات: زخمی شده ایم اما مجبور به سکوتیم

مهدی کیان ساداتی که روز 25 خرداد در میدان آزادی از ناحیه کتف گلوله خورده بود در مصاحبه با "روز" از چگونگی زخمی شدن و مشکلاتی می گوید که بعد از گلوله خوردن او را ناچاربه ترک کشور کرده است. خانواده دو تن دیگر از زخمی های بعد از انتخابات هم که همچنان در ایران به سر می برند با "روز" از وضعیت فرزندان خود سخن گفته اند.

با گذشت بیش از 17 ماه از انتخابات ریاست جمهوری ایران، هیچ آماری از کسانی که در این وقایع به انواع مختلف زخمی شدند وجود ندارد و خانواده های مجروحان بعد از انتخابات هم همچنان سکوت کرده اند.سکوتی که به گفته آنان ناشی از هراسی است که نسبت به سرنوشت فرزندان مجروح خود دارند. "روز" در مصاحبه با خانواده دو تن از مجروحانی که همچنان در ایران به سر می برند آخرین وضعیت آنها را جویا شده است.
فرزان، دانشجوی 24 ساله ای است که روز 25 خردادمورد اصابت گلوله قرار گرفت. برادر او به "روز" می گوید: فرزان از ناحیه پا و از قسمت ران و لگن گلوله خورده و تاکنون 6 عمل جراحی انجام داده و به گفته دکترش باید سه تا 4 جراحی دیگر انجام دهد.
او می افزاید: روز 25 خرداد که برادرم گلوله خورد او را به بیمارستان منتقل کرده بودند و 15 روز در کما بود اما خوشبختانه از کما خارج شد و الان هم وضعیت بدی ندارد هرچنداز طول درمان و این همه جراحی خسته است؛ضمن اینکه جراحی های دیگری نیز در پیش دارد. از طرفی می ترسد وضعیت اش بدتر از وضع فعلی شود ولذا سکوت کرده است.
برادر فرزان می گوید خانواده او شکایت کرده و خواهان معرفی فردی شده اند که به او تیراندازی کرده اما: "متاسفانه تاکنون هیچ جوابی نگرفته ایم. ابتدا به شدت می ترسیدیم شکایت کنیم؛ یعنی سعی میکردیم مخفی بماند و اصلا کسی نفهمد که فرزان گلوله خورده. می ترسیدیم او را بازداشت کنند اما به مرور و بعد از مشورت هایی که کردیم رفتیم و شکایت کردیم. پی گیری هم میکنیم اما خب تا به حال هیچ جوابی نداده اند. خانواده های دیگر هم وضعیتی مثل ما دارند. البته اکثر آنها شکایت هم نکرده اند و حتی سعی میکنند کسی نفهمد که بچه شان گلوله خورده است چون می ترسند و حق هم دارند. ما هم که شکایت کردیم به جایی نرسیده ایم. فعلا تنها نگران برادرم هستیم و به این فکر میکنیم که آیا او روزی خواهد توانست روی پایش بایستد؟"
مریم، دیگر زخمی وقایع بعد از انتخابات است که روز 30 خرداد از ناحیه شکم گلوله خورده و بخشی از روده اش آسیب شدید دیده است. مادر او نیز به "روز" می گوید که سکوت کرده ایم تا بتوانیم در آرامش، درمان دخترم را ادامه دهیم. مریم بعد از اصابت گلوله دچار شوک شده و لکنت زبان شدیدی دارد.
او می افزاید: ما دو هفته تمام دنبال مریم می گشتیم؛ همه جا رفتیم کلانتری، آگاهی، بیمارستان ها، سردخانه ها و هر جایی که می توانستیم اما خبری نبود تا اینکه فردی زنگ زد و گفت پرستار بیمارستان رسول اکرم است و دخترم در این بیمارستان بستری است. قبلا هم به این بیمارستان رفته بودیم اما اسم مریم نبود، باز رفتیم و مریم را یافتیم اما دچار شوک بود و حرف نمیزد.45 روز تمام حرف نزد.الان هم کم کم اما با لکنت شدید حرف میزند.
می پرسم آیا مشکلی از سوی نهادهای امنیتی برای خانواده او پیش آمده؟ مادر مریم جواب میدهد: در بیمارستان تعهد گرفتند و برگه ای امضا کردیم که در اثر تصادف، زخمی شده است. بعد هم پدر مریم را احضار کردند و او هم گفت که که فقط میخواهیم دخترمان معالجه شود و حرفی نمی زنیم و.... شکایت هم نکردیم. اصلا دنبال آن هم نیستیم؛ فوقش می خواهند دیه ای بدهند به چه دردمان میخورد؟ دختر من فقط 19 سال دارد و او را به این روز انداخته اند، شکایت کنم که چی بشود؟ درد دخترم کم می شود؟ ما میخواهیم فقط در آرامش به درمان او بپردازیم. هیچ چیزی هم از کسی نمیخواهیم. وقتی برای یک اعتراض ساده چنین می کنند ما دیگر چه می توانیم بخواهیم؟

با گلوله در کتف تا ترکیه
مهدی کیان ساداتی که با گلوله ای در کتف تا ترکیه فرار کرده و در این کشور تحت عمل جراحی قرار گرفته از معترضان به انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته است. با او در شرایطی به گفتگو نشسته ام که چند روز دیگر به امریکا خواهد رفت اما نگران خانواده اش در ایران است.
مصاحبه با وی در پی می آید.

آقای ساداتی شما کجا و چگونه زخمی شدید؟
من روز 25 خرداد در آزادی گلوله خوردم. راهپیمایی بزرگ سکوت در حال پایان یافتن بود که صدای تیراندازی شنیدیم و رفتیم ببینیم چه اتفاقی افتاده که من نیز از ناحیه کتف گلوله خوردم. در اصل در حال فرار بودم که احساس کردم ضربه محکمی به کتفم وارد شد. اول گمان کردم پاره آجری زده اند اما درد وحشتناک بود و مرا به سمت پایین می کشید. یک نفراز پشت من فریاد زد گلوله خورده ای و....

آن روز وضعیت به چه گونه ای بود؟
من به اتفاق دوستانم برای اعتراض رفته بودیم؛ مثل خیلی از مردم دیگر. راهپیمایی رو به اتمام بود که یکباره از ضلع شمالی میدان آزادی صدای تیراندازی آمد؛ هرگز تصور نمیکردیم که به روی مردم شلیک کرده باشند. از سر کنجکاوی رفتیم همان سمت.اولین چیزی که دیدم چند موتور بسیجی در حال سوختن بود. نمیدانم مردم آتش زده بودند یا خود بسیجی ها ولی داشت می سوخت و یک جورهایی هم قضیه مصنوعی به نظر می رسید. در اصل راهپیمایی اینقدر خوب و مسالمت آمیز بود و قرار بود خوب تمام شود که اگر آن مشکلات پیش نمی آمد قطعا روزهای بعد در حجم گسترده تری ادامه می یافت. همین طور مبهوت جلو می رفتیم که یکباره یک نفر دقیقا دو متری من از ناحیه گردن گلوله خورد و افتاد. خواستیم به سمتش برویم نشد؛ می خواستیم جنازه را برداریم اما موفق نشدیم. یک نفر دیگر از ناحیه سینه گلوله خورد و افتاد و مردم روی دست او را بردند. دو نفر دیگر گلوله خورده و روی زمین بودند. در خود میدان هم یک ماشین و یک اتوبوس را آتش زده بودند و همه جا دود بود. شعارها بالاتر گرفت و ما هم خشمگین و حیرت زده شعار میدادیم. تیراندازی زیادتر شد و من در حال فرار بودم که از پشت گلوله خوردم. قدرت راه رفتن نداشتم و دوستانم سعی میکردند مرا با خود بکشند. به هر ترتیبی بود توانستیم از آنجا فرار کنیم.

بعد چه کردید؟ یعنی اولین کاری که بعد از اصابت گلوله و فرار از آن منطقه کردید چه بود؟
افتادم اما مردم خیلی کمک میکردند؛ مدام می گفتند نترس نترس و من هم شوکه بودم هم به شت عصبی بودم. در اصل زمانی گلوله خوردم که دیگر دنبال مردم میکردند و می زدند. عین صحنه جنگ بود. آنها میزدند و مردم سعی میکردند کسانی را که گلوله خورده اند به عقب ببرند؛ کاری هم از دستشان ساخته نبود؛ نهایت این بود که آبی می دادند. اصلا برنامه ای نبود؛ کسی تصور هم نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد یک شوری بود که سرکوب شد. به من هم خیلی کمک کردند تا به خانه رسیدیم.در خانه دوستان با تهیه اسپری بی حسی، بتادین، پنس و... سعی کردند گلوله را خارج کنند. از درد نعره می کشیدم نشد و وضعیت ام بدتر شد. به بیمارستانی رفتیم که یک آشنایی داشتیم؛ کمک کرد.دکتر خیلی خوبی بود و از کتفم عکس گرفتند. می گفت باید بستری شوی اما ما می ترسیدیم روی تخت دراز کشیده بودم و مسکن زده بودند. به همه هم گفته می شد که من سنگ کلیه دارم اما یکباره گفتند ماموران آمده اند و بیماران را چک میکنند ما عکس را از دکتر گرفتیم و فرار کردیم. بعد از طریق یکی از آشنایان به مطب دکتری رفتیم و قرار شد در مطب گلوله را خارج کند. دو روز پی در پی تلاش کرد با آمپول بی حسی اینکار را بکند اما نشد؛ در آخر گفت که باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار بگیری.

چرا از رفتن به بیمارستان خوداری میکردید؟ از چه می ترسیدید؟
وحشتناک بود؛ هم دردی که داشتم هم ترسی که داشتم. در اصل ترسم بر دردم غلبه داشت. می ترسیدم بازداشت شوم. شانس بیمارستان رفتن داشتم امانمیدانستم چه اتفاقی خواهد افتاد. روزی که گلوله خوردم خیلی ها زخمی شدند. من خودم چند نفر را دیدم. یکی را دیدم که دقیقا نزدیک خود من از گردن گلوله خورد و جان داد، یکی دیگر از پا گلوله خورد و افتاد چند آمبولانس آمده بود و زخمی ها و کشته ها را سوار این آمبولانس ها میکردند. خیلی از زخمی ها حاضر نمی شدند سوار شوند. می ترسیدند؛ خود من هم همین طور. پرستار یا دکتری بود که تشخیص درست ندادم اما گفت بیا سوار شو قول میدهم درمانت کنیم و اتفاقی هم نمی افتد؛ اما ترسیدم و نرفتم و خدا را شکر که نکردم. بعد هم که بیمارستان طالقانی رفتم و یکهو گفتند ماموران امده اند و بیمارها را چک میکنند، از ترس به کمک دوستانم فرار کردم. در اصل برای درمان اقدام کردم اما ترس باعث می شد نتوانم. در مطب هم که دکتر آدم مطمئنی بود، خیلی هم تلاش کرد اما خب نتوانست گلوله را خارج کند و من با آن گلوله به ترکیه آمدم و اینجا گلوله را از بدنم خارج کردند.

از چه می ترسیدید؟
ترس از بازداشت شدن، از شکنجه شدن، از اینکه چی پیش خواهد آمد؛ از اینکه می میرم یا زنده می مانم هزار جور فکر به ذهنم خطور میکرد. به مرور قضایای کهریزک را شنیدیم و آمار کشته شدگان و زندانیان و تجاوز و.... همه باعث وحشت ام شد اصلا احساس امنیت نداشتم و فکر میکردم اگر بفهمند که من گلوله خورده ام بازداشت ام خواهند کرد.

در این مدتی که ایران بودید چه وضعیتی داشتید؟ چکار میکردید؟
درگیر کتفم بودم؛ مدام پیش دکتر در مطب می رفتم و پانسمان میکرد و پانسمان عوض میکرد. روزی که سعی کرد گلوله را دربیاورد و موفق نشد 12 بخیه به محلی که گلوله خورده، زده بود. خیلی می ترسیدم چون می گفتند که گلوله به دلیل جریان خون به سمت قلب حرکت میکند و از طرفی می گفتند ممکن است عفونت کند و.... هرچند دکتر می گفت چون گلوله موقع شلیک داغ است عفونت نمیکند. اما خب می ترسیدم. از فضا دور شده بودم و درگیر خودم بودم. حتی یادم نیست قضیه ندا آقا سلطان را چه موقعی فهمیدم. اما با آن حالت به بهشت زهرا رفتم، نماز جمعه سبز را هم شرکت کردم شاید باور نکنید اما نمیدانم چرا با آن دست چلاق رفتم نماز جمعه یا بهشت زهرا. با موبایلم داشتم در بهشت زهرا فیلم می گرفتم که یک لباس شخصی حمله کرد چند نفر کمک کردند و یادمست که دوستم فریاد میزد تو برو. من به کمک مردم فرار کردم اما موبایلم افتاد روزی که در خانه سعی کرده بودیم گلوله را در بیاوریم فیلم گرفته بودیم که روی سایت ها بگذاریم تا مردم بدانند چه اتفاقاتی افتاده. فیلم در موبایل بود و بعد از اینکه موبایل افتاد دیگر از سایه خودم هم می ترسیدم گلوله ای در کتفم بود و من انگار بمب اتم حمل میکردم و باید مخفی می شدم.

و بعد از ایران خارج شدید. با این گلوله ای که در کتف شما بود چگونه از ایران خارج شدید؟
قاچاقی بیرون آمدم؛ پشت یک ماشینی که تعدادی افغانی، پاکستانی و هندی هم بودند. در طول راه ماشین به شدت تکان میخورد و من از شدت درد گریه میکردم. یادم است مرا مسخره میکردند که نرفته و نرسیده دلت برای مادرت تنگ شده و... نمیدانستند گلوله خورده ام و نمیخواستم بدانند، خطرناک بود امابه هر حال خارج شدم.

و بعد؟ در ترکیه چه اتفاقی افتاد؟
روز اول وحشتناک بود؛ با هزار امید فرار کرده بودم ولی یکباره همه چیز برعکس بود. پلیس ترکیه خیلی اذیت میکرد. به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در وان رفتم قضیه را گفتم؛نامه ای دادند و گفتند ببر برای پلیس ترکیه و با این نامه تو را به شهر دیگری نمی فرستند همین وان می مانی تا جراحی شوی اما پلیس خیلی بد برخورد کرد گفتند شما کلاهبردار هستید و دروغ می گویید و سازمان ملل هم نمی تواند برای ما تعیین تکلیف کند ومرا به شهر دیگری فرستادند. پلیس این شهر فاجعه بود رسما تا تکان می خوردیم تهدید میکرد که ما را به ایران برمیگردانند. آنجا راهنمایی گرفتم و رفتم اداره سوسیال و موضوع گلوله را گفتم صد دلار پول دادند که من عصبانی شدم گفتم من گدا نیستم پول نمیخواهم کمک کنید این گلوله را در بیاورم. نامه ای دادند و گفتند باید به والی شهر مراجعه کنی. رفتم دفتر والی ابتدا معاون او خیلی بد برخورد کرد و گفت شما همه دروغگو و کلاهبردار هستید. داد و بیداد کردم والی بیرون آمد و با او صحبت کردم آذری بلد بودم و توانستم مفهوم را برسانم. والی آدم مطلعی بود قضایای ایران را گویا دنبال میکرد چون به من گفت طرفدار موسوی هستی؟ بعد هم مرا به بیمارستانی فرستاد تا عکس بگیرند و ببینند درست می گویم یا نه. عکس گرفتند و گفتند این را اینجا نمی توانیم جراحی کنیم و باید به بیمارستان مجهزتری برود. مرا به شهر دیگری فرستادند و تحت عمل جراحی قرار گرفتم و گلوله را در آوردند.

الان وضعیت کتف شما به چه صورتی است؟به حالت عادی برگشته؟
نه متاسفانه چون بعد از جراحی باید فیزیوتراپی می شد که در اینجا چنین امکانی برای من نبود. به نوعی احساس نقص عضو میکنم و نمی توانم زیاد تکان بدهم. بعد از رسیدن به امریکا باید درمان را ادامه دهم.

پرونده شما در کمیساریای عالی سازمان ملل الان در چه مرحله ای است؟
من با توجه به مدارک بیمارستان و جراحی و مصاحبه هایی که انجام شد به عنوان پناهنده پذیرفته شده ام و چند روز دیگر به امریکا می روم.
آقای ساداتی آیا روزی که برای اعتراض به خیابان رفتید تصور چنین مسائلی را میکردید؟ اینکه گلوله بخورید و...
به هیچ عنوان. من به میرحسین موسوی رای داده بودم اماآدمی سیاسی نبودم. تنها فعالیت من در حد پخش تراکت های تبلیغاتی آقای موسوی در قبل از انتخابات بود؛ اما وقتی گفتند احمدی نژاد رئیس جمهور است مثل خیلی از مردم به خیابان رفتم. ما فقط اعتراض داشتیم که حقمان را خورده اند روز 25 خرداد هم که بیرون رفتم ابتدا یکی از قشنگ ترین روزهای زندگی ام بود؛ آن همه شور و آن همه احترام همراه با اعتراض. اینقدر آن سکوت معنادار و احترام زیبا بود که احساس پیروزی داشتیم اما آن اتفاقات افتاد. هرگز کسی تصور هم نمیکرد. میدانم شاید الان هم که به آن فکر میکنم همچنان بهت زده می شوم. اما بعد از اینکه گلوله خوردم نمیدانم چرا بهشت زهرا رفتم. نمیدانم چرا نماز جمعه سبز را رفتم؛ انگار یک جورهایی کشیده می شدم. منطق خاص دیگری نبود؛ بیشتر برای من احساس بود و زخمی که درونم نشسته بود. جریحه دار شده بودیم.فقط میدانم که من فقط و فقط در نهایت احترام اعتراض داشتم همین.
ادامه مطلب

ایمیل ملی برای کاربران ایرانی!!!!

جرس:  معاون توسعه و مدیریت شبکه سازمان فناوری اطلاعات ایران از آمادگی ارائه ایمیل ملی برای تمام کاربران ایرانی خبر داد و گفت: ظرفیت ارائه خدمات ایمیل برای تمام متقاضیان پست الکترونیکی فراهم شد.


به گزارش ایرنا، علی اصغر انصاری  در نشست خبری با اشاره به فعالیت پرتال iran.ir که در راستای ضوابط اجرایی بودجه سال 86 به وزارتخانه ارتباطات تصویب شد گفت: تا کنون هزار و 16 خدمت الکترونیکی از طریق این درگاه برای تمامی مردم فراهم شده است.

وي از ويژگي ايميل ايراني را حفظ امنيت بيشتر اطلاعات عنوان کرد و افزود: در صورت استفاده از آن اطلاعات ايميل در داخل کشور گردش مي کند و مانند ايميل هاي غيرايراني نظير ياهو، جي ميل و هات‌ميل که در خارج از کشور ميزباني مي‌شوند ، اطلاعات به خارج از کشور منتقل نمي شود.

انصاري گفت: شرکت فناوري اطلاعات ايران تاکنون براي بيش از سه هزار کاربر اينترنت کشور، پست الکترونيکي ملي را فعال کرده است.

وی افزود: کاربران ايميل ملي بايد براي تائيد و تثبيت هويت خود علاوه بر تکميل و ارسال فرم الکترونيکي، نامه‌اي را با مهر و امضاي بالاترين مقام دستگاه اجرايي خود نيز ارايه دهند.

معاون شرکت فناوري اطلاعات ايران درادامه گفت: براساس اين بخشنامه که در سوم مهرماه سال 1386 ابلاغ شد، مقرر شد درگاه خدمات الکترونيکي ايران به نشاني http://www.Iran.ir به مديران دستگاه‌هاي دولتي، خدمات پست الکترونکي ارايه دهد.

انصاري گفت: در اين بخشنامه همچنين از مديران دولتي خواسته شد به منظور امنيت اطلاعات بيشتر ، پست الکترونيکي خود را روي پورتال واحد دولت الکترونيکي ايران ايجاد و از آن براي تماس‌هايشان استفاده کنند
ادامه مطلب

بیست و یکمین شماره روزنامه کلمه>>از مانور اقتدار زنانه پوش ها تا فاجعه سعادت آباد

ادامه مطلب

دروغ‌پردازی سایت دولت، این بار علیه یک مرجع تقلید

رسانه‌های دولتی باز هم به دروغ‌پردازی علیه اصلاح طلبان روی آوردند و این بار یکی از مراجع بزرگوار تقلید را نیز از اتهام‌پراکنی‌های خود بی‌نصیب نگذاشتند.
به گزارش کلمه، در پی انتشار خبر وساطت آیت‌الله شبیری زنجانی برای آزادی علی شکوری راد که سخنگوی قوه قضاییه هم وادار شد به صحت آن اعتراف کند، رسانه‌های دولتی برای خنثی کردن اثر این خبر که نشان از نزدیکی اصلاح طلبان به مراجع تقلید داشت، به خبرسازی دروغ دست زدند.
دو روز قبل، دکتر شکوری راد در وبلاگ خود خبر داد که جمعه گذشته، پس از نماز مغرب و عشا به خدمت آیت‌الله شبیری زنجانی رسیده تا از پیگیری‌های ایشان تشکر کند.
به نوشته شکوری راد، “ایشان فرمودند برخلاف آنچه گفته شده است که ایشان در هنگام دیدار با رهبری خواستار آزادی من شده اند این کار از طریق تماس تلفنی با یکی از اعضای دفتر رهبری در قم و ارسال پیغام انجام شده است. ”
اما برای تحت الشعاع قرار دادن این خبر، سایت شبکه ایران وابسته به روزنامه رسمی دولت (ایران) ادعا کرد که آیت الله شبیری زنجانی در پاسخ به درخواست شکوری راد مبنی بر پادرمیانی ایشان برای آزادی فرزند شهید بهشتی، تاکید کرده‌اند که علیرضا بهشتی بهتر است در زندان بماند و شکوری نیز باید متنبه شود!!
سایت‌های دروغ‌پرداز حتی به خود زحمت نداده‌اند که از منابع امنیتی خود بپرسند آیا فرزند شهید بهشتی هم اکنون در زندان است یا خیر، و به طبع بر خود لازم نمی بینند که توضیح دهند آیت‌الله شبیری چرا باید برای آزادی فردی که بیش از ده ماه قبل آزاد شده و در حال حاضر بیرون از زندان است، پادرمیانی کند!
همچنین سایت آینده هم گزارش داده که: “پیگیری خبرنگار آینده از دفتر آیت الله شبیری زنجانی نشان داده که خبر مذکور ناصحیح بوده است.”
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:درخواست فعالیت شبکه های خبری العربیه و بی بی سی فارسی را با نگاه مثبت بررسی می کند

محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، روز دوشنبه به خبرنگاران گفت: نگاه ایران به فعالیت های شبکه های خبری العربیه و بی بی سی فارسی برای فعالیت در تهران مثبت است و اگر این شبکه ها درخواست فعالیت در تهران داشته باشند، بررسی می شود.
این در حالیست که وب سایت بی بی سی فارسی خبر داد که در این باره، تماس مستقیمی با این شبکه خبری صورت نگرفته است.
بی بی سی فارسی نوشت: در ایران خبرنگار ندارد، اما همیشه در تلاش بوده که در ایران حضور داشته باشد.
پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در ایران، محدودیت هایی برای رسانه های داخلی و خارجی اعمال شد و جان لاین، خبرنگار بی بی سی مستفر در تهران، که برای رادیو، تلویزیون و بخش آنلاین بی بی سی انگلیسی گزارش تهیه می کرد، از ایران اخراج شد.
ادامه مطلب

ماموران امنیتی از ملاقات آیت‌الله العظمی بیات زنجانی با مهدی کروبی جلوگیری کردند

ماموران امنیتی از ملاقات آیت الله العظمی اسدالله بیات زنجانی با حجت‌الاسلام مهدی کروبی جلوگیری کردند.
سایت سحام نیوز در این باره گزارش داد که روز گذشته (یکشنبه) هنگامی که آیت الله بیات به قصد دیدار با مهدی کروبی به منزل ایشان مراجعت کرده، با ممانعت نیروهای امنیتی روبرو شده است.
این گزارش حاکی از آن است که آیت الله بیات پس از گفت‌وگویی تلفنی با مهدی کروبی، جهت ملاقات حضوری به منزل وی مراجعه می‌کند. اما یک نهاد امنیتی که از مفاد این تماس تلفنی مطلع شده، بیش از ده مامور امنیتی را به در منزل کروبی فرستاده تا با استقرار در آن محل، از ورود آیت الله بیات به منزل آقای کروبی جلوگیری کنند.
لازم به یادآوری است که پیش از این هم ماموران تلاش کرده بودند از ورود مهدی کروبی به منزل میرحسین موسوی جلوگیری کنند که با ابتکار عمل مهندس موسوی در انتقال میهمان با خودرو به منزل خود، نیروهای امنیتی در رسیدن به هدف خود ناکام مانده بودند
ادامه مطلب

و آنگاه فتنـــــــــــــه‌گر شدم!

و آنگاه فتنـــــــــــــه‌گر شدم!
 
کسب و کار گفتمان سلطه گر را باید در زبان جست؛ آن‌جا که قرار است بسته‌های گفتمانی در قالب‌های زبانی ارائه شوند. مقصود از زبان نیز معنای اعم آن است: زبانِ نوشتار، زبانِ گفتار، و به طور کلی عرصه زبان. این مهم‌ترین و در عین‌حال آشکارترین عرصه بروز و ظهور هر آن‌چیزی است که به نام ایدئولوژی( و در معنای عام تر گفتمان) می‌شناسیم. برای پی‌بردن به ساز و کار گفتمان سلطه گر در یک جامعه اولین راه جستجوی ردپای آن در زبان یا ادبیات غالب و رسمی آن جامعه است. اما گفتمان در عرصه زبان به راحتی خود را لو نمی‌دهد. بنابراین باید در همین عرصه هم به دنبال مکان‌ها و زمان‌هایی گشت که گفتمان رسمی با مشکل مواجه می‌شود، یعنی جایی که زبان ایدئولوژی و گفتمان بند می‌آید و از سخن‌«رانی» باز می‌ماند.
با استفاده از استعاره ظاهر و باطن می‌توان گفت تپق‌های زبانی جایی است که باطن گفتار فرد عیان می‌شود. اگر می‌خواهید به کنه سخن یک فرد پی ببرید نیازی نیست به کل سخنان او گوش کنید و در پی تفسیر و تأویل آن باشید. بلکه ببینید شخص کجاها تپق می‌زند، لکنت می‌گیرد، به تکلف می‌افتد. می‌توان معادل این تپق‌ها را در گفتار فاخر «سهوالقلم» نامید. در ادبیات عامه نیز، مسامحتاً، به‌نحوی با این گرایش روبروییم که باید از میان خطوط کلی گفتار و نوشتار، خطوط نانوشته را خواند. چگونه می‌توان به خطوط نانوشته متنی یا حرف‌های ناگفته فردی پی ببرد؟ از خلال همان تپق‌ها، لکنت‌ها، سهو‌القلم‌ها. بنابراین زبان همچنان یکی از و بلکه مهم‌ترین تجلی‌گاه ایدئولوژی است.
نگاهی به ردپاهای ایدئولوژی حاکم در عرصه زبان می‌تواند تلاش آن را برای بازیابی انسجام از‌دست‌رفته‌اش عیان کند. پس از انتخاباتِ بحث‌برانگیز سال گذشته، گفتار رسمی خود را در وضعیتی گرفتار دید که دیگر انسجام آن حتی برای طرفداران سابق‌اش از بین رفته بود. طرفداران صادقی که تمام امیدهای انقلابی، انسانی و مذهبی خود را در آن می‌جستند با تصویری مواجه شدند که قابلیت هضم‌اش وجود نداشت. دولتی که دم از عدالت و آزادی می‌زد و حاکمیتی که شعار دفاع از مردم و محرومان و مظلومان را سر می‌داد، این‌بار آشکارا به تمامی آرمان‌های ادعایی خود پشت کرد، یا رگه‌هایی از نادیده‌گرفتن حقوق انسانی را که از سال‌ها پیش وجود داشت عیان کرد و به اوج رساند.
بدین‌ترتیب گفتار رسمیِ پیش از انتخابات با خلل و فرج‌های متعددی روبرو شد. واقعیت بیرونی در تضاد با گفتار سابق بود. ادبیات رسمی دیگر نمی‌توانست واقعیتِ کوچه‌ها و خیابان‌ها را توجیه کند. بنابراین برای ترمیم این گفتار باید چاره‌ای اندیشیده می‌شد. دستگاه ایدئولوژیک، بازسازی هویت و انسجام گمشده را در دستور کار خود قرار داد.
حاصل این تلاش نافرجام اما بازتولید گفتاری بود که پیش‌تر امتحان خود را پس داده بود، چه در سطح جهانی، و چه در سطح ملی؛ تکرار یک الگوی از پیش شکست‌خورده. غم‌انگیزتر از همه این‌که این ادبیات از سوی همان کسانی بازتولید می‌شد که پیش‌تر خود از قربانیان آن بودند، یعنی همان‌ها که سی سال پیش شکست این الگو را در زمان شاه دیده و فرجام آن را در انقلاب ۵۷ زیسته بودند، این بار خود دست به کار تکرار همان تجربه شدند. تجربه‌ای که عبارت بود از وارونه‌نمایی اعتراضات میلیونی مردم به حرکتی از پیش برنامه‌ریزی‌شده جهت براندازی و انقلاب مخملی با بهره‌گیری از القاب و واژگان ایدئولوژیک در سطح زبان. چیزی که برجسته‌ترین وجه آن تبدیل جنبش سبز به «فتنه سال ۸۸» در گفتار رسمی بود. در واقع این گفتار تلاش می‌کرد با فتنه خواندن آن‌چه پس از انتخابات در قالب تظاهرات خودجوش، مردمی، میلیونی و مسالمت‌آمیز ۲۵ خرداد تجلی یافت مرهمی بر زخم‌های دهان‌بازکرده خویش نهد و بار دیگر چینی شکسته مشروعیت خود را بندی تازه زند. پادزهر و دوای این زخم در قالب واژگانی همچون «امتحان»، «خواص»، «بصیرت» و از همه مهم‌تر «فتنه» ارائه شد و می‌شود. (از گسترش این واژه به حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی می‌گذریم.) این خود نوعی تکرار طنز‌گونه تاریخ بود برای کسانی که تجربه انقلاب سال ۵۷ را پشت‌سر گذاشته بودند. چگونه؟
پیش از انقلاب، آن‌گاه که مشروعیت نظام شاهنشاهی نه فقط در اذهان و قلوب مردم بلکه به صورت عینی و واقعی در خیابان‌ها از بین رفت حکومت وقت باز هم سعی در بازسازی گفتار رسمی خود کرد. نگاهی به صحبت‌ها و روزنامه‌های آن سال‌ها نشان می‌دهد رژیم شاه به چه لطایف‌الحیلی با سرکوب مخالفان و معترضان خود، آن‌ها را «خرابکار»هایی می‌خواند که نظم و امنیت شهر و دیار را بر هم ریخته‌اند، آسایش و آرامش را از مردم سلب کرده‌اند، و به تخریب اموال عمومی می‌‌پردازند. آن زمان هم از زبان حاکمیت می‌شنیدیم که بازاریان و کسبه از این «بلواها» بیزارند، چرا که آن‌ها را «از کار و کاسبی و نان‌خوردن» انداخته است.
درست که هر حکومتی با برهم زدن نظم سابق پایه‌های خود را مستقر می‌کند، اما اسطوره ابدی و ازلی حاکمیت حفظ نظم و امنیت است. تلاش بی‌وقفه حاکمان بر این است که نشان دهند «شهر در امن و امان است». اصل اساسی این است که «حکومت ظالم و بد بهتر از هرج‌و‌مرج است، چنان‌که قانون بد بهتر از بی‌قانونی است». بنابراین حاکمیت همواره در تلاش است هر‌گونه اعتراض و مخالفت و تظاهراتی را مساوی با «هرج‌و‌مرج» بداند و در آن‌صورت به شهروندان نهیب بزند که نتیجه کوچک‌ترین مخالفتی آشوب و بلوا و برهم‌ریختن نظم عمومی است. از این منظر «فتنه» نامیدن جنبش سبز مستلزم القای این ذهنیت است که مردمی که در ۲۵ خرداد یکی از درخشان‌ترین لحظات تاریخ معاصر ایران را رقم زده‌اند مشتی «اغتشاشگر» بیش نبوده‌اند. معترضانی که پیش از انقلاب «خرابکار» نامیده می‌شدند حالا بدل به «اغتشاشگر» شده‌اند. مردمی که پیش از انقلاب «رعیت» نام داشتند حالا «اراذل و اوباش» و «خس و خاشاک» هستند. فعالان سیاسی و مدنی که قبل‌تر وابسته به «اجنبی» خوانده می‌شدند حالا حقوق‌بگیر «بیگانگان» نام گرفته‌اند، وقس علیهذا. نام‌ها و عناوین عوض شده اما ماهیت قضیه همان است. جدول زیر صرفاً مشت نمونه خرواری از مشابهت نام‌گذاری‌های پیش از انقلاب و پس از انتخابات اخیر را به نمایش می‌گذارد.
پدیده اجتماعی
پیش از انقلاب
پس از انتخابات
جنبش مردمی
آشوب‌گری
فتنه
معترض
خرابکار
اغتشاشگر
روزنامه‌نگار
وطن‌فروش
قلم‌به‌دست مزدور
کشورهای غربی
اجنبی
بیگانگان
مردم
رعیت
اراذل و اوباش
این قسم دست‌وپا‌زدنِ گفتار رسمی برای نجات خود نه فقط در تاریخ ایران که در تاریخ جهان نیز مسبوق به سابقه است. ژوئیه ۱۷۸۹، هنگامی که لویی شانزدهم در پاریس خبر سقوط زندان باستیل، رهایی چند زندانی و فرار لشگریان سلطنتی را در برابر هجوم مردم می‌شنود، بر سر پیام‌رسان فریاد می‌زند: «ولی این یک شورش است». پیام‌رسان پاسخ او را چنین می‌دهد: «نه اعلیحضرتا، این انقلاب است». لویی شانزدهم به فاصله ۴ سال از این واقعه در ۱۷۹۳ اعدام می‌شود.
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

بيستمين شماره روزنامه کلـــمــــه» پرده ها آرام آرام كنار ميروند

بيستمين شماره روزنامه كلمه مورخه دوشنبه 17 آبان ماه 89 جهت چاپ و تكثير بر روي پيشخوان سايت كلمه قرار گرفت. دانستن حق مردم است، و اكنون همت يكايك ما را براي رساندن حتي يك نسخه از آن به دست مشتاقان طلب ميكند:

براي دریافت فايل pdf روي تصوير زير كليك كنيد
پی دی اف (169 کیلو بایت)

لينك كمكي دانلود مستقيم pdf: "اينجا"
لينك دانلود مستقيم فايل تصويري jpg: "اينجا" حجم 538 كيلوبايت

جهت دسترسي آسان به شماره هاي گذشته، به آرشيو "كتب و نشريات سبز" مراجعه نماييد
ادامه مطلب

مجید دری:.پدر،مادر،خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم:من یک بهبهانی ام!

چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟!
خانه اش ویران باد…

به نام آزادی که آن زمان که غریوش زدم از تحصیل محرومم کردند؛آن زمان که فریادش برآوردم در زندانم افکندند و آن زمان که به نامش خواندم،تبعیدم کردند .

به نام آزادی که چون زنّار می توانی هم سلکان و هم پیمانانت را بشناسی و به تاجی که به گمانشان از خارست و بر سرت نهاده اند،افتخار کنی که دلق مرقّع،به زِ ریش مرصّع!

به نام آزادی که هرگاه گلویی یک بار طعمش را چشید،حبس و تبعید و اعدام و زنجیر برایش بی اثر می شود.

سلام بر آزادی!سلام بر خونهای پاکی که به پایت ریختند و سرهای والایی که به راهت رفتند و عمرهایی که در آبیاری درختت سپری گشت.

چندی پیش یعنی صبح روز شنبه از اوین به زندان بهبهان آوردندم.حکمم محارب بود و در بی دادگاه قاضی پیرعباسی نامی که حتی اجازه دفاع به من و وکلایم را نداد محکوم شدم .

مصادیق حکم محاربه ام تن هر انسانی را می لرزاند!محارب شدم از آنرو که نخواستم ونتوانستم حیوانی زندگی کنم .اگر دفاع از حق تحصیل که حق مسلم و غیر قابل انکار هر فردی حرب است،من محاربم!اگر کمک به زندانیان سیاسی و تفقد و دلجویی از خانواده هایشان حرب است،من یک محاربم و اگر جمع آوری اسامی کشته شدگان و بازداشت شدگان و گرفتن وکیل برای کسانی که معلوم نیست توسط چه کسی،کجا و چرا دستگیر شده اند حرب است،من یک محاربم.باری!من یک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود می بالم و افتخار میکنم که این جنگ آیا شرف ندارد به صد صلح؟!

به گمان تان اگر کسی بشنود از خانواده زندانیان دلجویی کردم و به یک زندانی غریب کمک کرده ام و اسامی کشته شدگان و اسیرشدگان راجمع می کردم،بر من می شورند و تحقیرم میکنند؟آیا تصور می کنید با حبس و تبعید می توانید جلوی انسانیت بایستید؟!

آنانکه با تقلب و دروغ و انکار آمدند و با سرکوب و تهدید و ارعاب به گمان شان تثبیت شدند برای ادامه از چه کارها که استفاده نمی کنند !آنان که هر عمل انسانی را شیطانی و هر تفکر منتقد را محارب و هر اندیشه نوگرا را مخرب معرفی می کنند،چاره ای جز استفاده از این دست ابزارهای بی حد و حصر سرکوبگر ندارند.

باشد که طلوعی دیگر رخ بنماید و سیاهی را در سیاه چال تاریخ دفن کند وعاملان و آمرانش به سزای انسان ستیزیشان برسند و در این میان بدا به حال آنان که فردا باید پاسخگوی اعمال غیر انسانی شان در پیشگاه مردم باشند.کاش دست کم به شعارهایی که برای دیگران می دهند و به قانونی که از آن دم میزنند پای بند باشند و دست کم نسخه ای را رعایت کنند که برای دیگران می پیچند و قانونی میخوانندشان .

اکنون به زندانی منتقل شده ام که تفکیک جرائم در آن صورت نپذیرفته است.زندانی که از کمترین امکانات بهداشتی و فرهنگی محروم است.زندان بهبهان.زندانی در جنوب کشور.آنگاه که وارد شده بودم وهنوز گرد غربت را از تن نزدوده بودم،هیچ تصوری از ادامه نداشتم؛ادامه تحمل زندان،بدون تفکیک جرایم.در کنار زندانیانی که هیچ یک سیاسی نبودند با جرایمی مثل قتل و مواد و سرقت…تنها و غریب…

اما صدای گرم و آشنای بهبهانی ها چنان گرمایی داشت که خون منجمد شده در رگهایم را به جریان انداخت.آنگاه که در روز ملاقات پشت در زندان آمدند و خواستار ملاقات با من شدند و نگذاشتند فاصله هزار کیلومتری خانواده ام در نظرم جلوه کند،انگار به عیان دیدم زنّار را بر کمرهایشان و تاج خار را بر سرهایشان که می درخشید…

دیگر غریب نبودم و غریبه نبودند و حال از اینجا، از پشت این دیوارهای ستبر به یکایکشان عرض سلام و ادب و احترام می کنم و به پدر و مادرم می گویم:

پدر!مادر!اینجا من تنها نیستم.پدر،مادر،خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم:من یک بهبهانی ام!مردم بهبهان!مرا بپذیرید .درود بر شرفتان!

به امید روزی که با زجر و تلاش،من و تو ما بشویم….
به امید آن روز….
خاکسارتان
مجید دری
آبانماه ۸۹/ زندان بهبهان

آخرین تصاوير از ملاقاتهای كابيني مجید دری در زندان اوین
ادامه مطلب

گزارش ویژه رسا: بررسي فعاليتهاي اقتصادي سپاه در زمينه نفت، مخابرات و نظام بانکی و پولی كشور

نظامی سازی اقتصاد ایران و دراختیار گرفتن بخش قابل توجهی ازفعالیت های اقتصادی دربخش هایی همچون نفت، مخابرات، بانکی و پولی، چندین مناقصه دولتی بیش از یک میلیارد دلاری و... كه توسط قرارگاه خاتم الانبیاء و دیگر شرکت های وابسته به سپاه انجام پذيرفته، مسائلي است كه شبكه تلويزيوني رسانه سبز ايران (رسا) در بخش گزارش ويژه مورخه 15 آبان 1389 خود مورد بررسی قرار داده است:



جهت دانلود با فرمت 3gp روي تصوير بالا كليك كنيد
ادامه مطلب

سخنان حسن نصرالله درباره عدم وجود تمدن پارسی در ایران! (با زيرنويس فارسي)

سخنان حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان درباره عدم وجود تمدن پارسی در ایران!
. ادامه راه سبز(ارس): در این سخنرانی که از شبکه المنار پخش شد وی اظهار داشت که «امروز در ایران چیزی به نام پارسی یا تمدن پارسی وجود ندارد. آنچه در ایران هست، تمدن اسلامی است». سیدحسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان افزود: «آنچه در ایران هست دین عربی محمد (ص) است. بنیانگزار جمهوری اسلامی هم عرب بوده و فرزند عرب است و فرزند پیامبر خدا محمد (ص) است. رهبر کنونی جمهوری اسلامی، حضرت امام خامنه ای هم سید قریشی است و پسر هاشمی و پسر پیامبر خداست؛ پسر علی بن ابی طالب و فاطمه زهراست که اینها عرب هستند».

با زيرنويس فارسي

ادامه مطلب

ادعای تازه وزیر اطلاعات: منابع مالی فتنه گران از طریق زمین خواری تامین می شود


جرس: وزیر اطلاعات در آخرین سخنان خود ادعا کرد که علاوه بر کمکهای خارجی،  منابع مالی سران جنبش سبز از طریق رانت خواری و زمین خواری به وجود آورده است.

 حیدر مصلحی وزیر اطلاعات در دیدار با جمعی از پرسنل نیروهای مسلح، عمده ترین موضوع مورد توجه در سخنرانی خود را "موانع ولایت محوری" معرفی کرد و افزود: مقوله ولایت محوری و ولایت مداری موضوعی است که در دوران ائمه معصومین و بعد از آن، مورد توجه است.

به گزارش مشرق، مصلحی با ذکر حدیثی از امام جعفر صادق (ع) مبنی بر اینکه «البلاء للولاء»، افزود: هرچه درجه قرب و تقرب به ولایت و محوریت ولایت، نزدیکتر باشد، امتحان ها سنگین تر و سخت تر است و آزمون ها جدی تر خواهد بود چرا که در مقوله ولایت، تبعیت یک جایگاه ویژه ای دارد.

وزیر اطلاعات، اولین مانع در ولایت محوری و ولایت مداری را ناآگاهی از جایگاه ولایت دانست و افزود: بعد از رحلت پیامبر یک مشکل جدی و اساسی که پیش آمد، همین مقوله ولایت بود؛ خیلی ها دنبال حکومت و خلافت رفتند، ‌نه ولایت. امروز هم ما در جامعه خودمان خصوصا در این فتنه یک ساله گذشته، (که این فتنه را نباید فتنه سال گذشته بنامیم) این مسئله را مشاهده می کنیم.

وی بار دیگر به تبیین سن تصریح کرد: در فتنه یک سال گذشته خیلی از افراد دخیل در این قضیه در مقوله ولایت دچار مشکل شدند. یکی از کسانی که در همین مقوله فتنه یک جایگاهی دارد، ‌در یکی از صحبت هایی که دارد بیان می کند که "من زمان حیات امام هم برای ایشان نامه نوشتم و به امام اعلام کردم که ولایت فقیه اینچنینی جواب نمی دهد. ما اگر بخواهیم حکومت به جایی برسد- دقت کنید می گوید حکومت- باید یک مجموعه کنترلی برای آن قرار بدهیم. مثلا در حوزه های علمیه به یک جمعی بگوییم که آنها هشدارهایی را بدهند،‌ در موقعیت های مختلف تذکرهایی بدهند ‌که مراقبت از حکومت بکنند لذا ولایت فقیه لازم نیست."

وزیر اطلاعات با اشاره به اینکه امروز هم مکاتباتی توسط افراد مختلف در رابطه با زیر سوال بردن مقوله ولایت فقیه با بعضی از آقایان صورت گرفته است، افزود: ببینید آنها چه موضعی گرفته اند؟ این نکته قابل توجهی است.

وی اضافه کرد: فتنه اخیر از نظر موقعیت زمانی، موقعیت انقلاب، وضعیت نظام و انقلاب در دنیای بشری و در بین کشور های اسلامی، در هر کدام از این مقولات یک جایگاهی دارد و دارای یک سری ویژگی هایی است.


 شناسایی منابع درآمدی سران فتنه و نزدیکان آنها

وی مدعی شد: " ما بر اساس برخی سر خط های ارائه شده، متوجه شدیم که از اول انقلاب تا به حال، یک جریانی فتنه های مختلفی که در این کشور و انقلاب شکل گرفته را هدایت و مدیریت می کند. این جریان تاکنون شناسایی دقیق نشده است. 30 سال هم از عمر انقلاب می گذرد و با کمال تأسف این کار صورت نگرفته است. اکنون مصداق های روشنی وجود دارد که ‌سران فتنه و مرتبطین آنها چگونه مدیریت می شوند و در موقعیت های مختلف قبل چگونه مدیریت شدند که نکته بسیار قابل توجهی است."

وزیر اطلاعات از بررسی دقیق وضعیت اقتصادی سران فتنه و اطرافیان آنها در بیرون و داخل کشور خبر داد و افزود: این وضعیت اقتصادی در دوران سازندگی، اصلاحات و دیگر موقعیتها بررسی شده و فهمیدیم که آنها با چه تدبیری در مسائل اقتصادی (تحت عناوین مختلف حتی خیرخواهانه) حرکت کرده اند.

وی نتیجه این بررسی ها را بسیار قابل توجه و اسف بار توصیف کرده و افزوده است: برای ارائه این بررسی ها، برنامه های خاصی داریم. اگر اکنون عدد هزینه شدن 17 میلیارد و 700 میلیون دلار توسط استکبار در جنگ نرم مطرح می شود، این رقم منهای هزینه هایی است که منافقین، ‌گروه هایی مثل گروهک ریگی، سلفی و‌ گروه های مختلفی غرب و شرق کشور از غرب دریافت می کنند و این هزینه ای است که در جنگ نرم پرداخت شده است و هزینه مستقیم نیست.

 مصلحی مانع دوم در مقوله ولایت محوری و ولایت مداری را ‌جاه طلبی خواند و گفت: جاه طلبی یعنی چه؟ یعنی فرد می داند حقیقت و واقعیت چیست اما حرص و طمعش نسبت به پست و جایگاه مانعش می شود. در این فتنه یکی از اشکالاتی که عده ای نتونستند انقلاب و ولایت را همراهی کنند و کم آوردند همین جاه طلبی آنها بود که این عمدتا در خواص است.

وزیر اطلاعات یادآور شد: مانع بعدی، تعلقات دنیوی و خودداری از مبارزه در راه خداست. این افراد ممکن است در موقعیتی، در مبارزه نقش های بزرگی داشته باشند. تحجر و ظاهر بینی هم یکی از موانع در بحث ولایت محوری است.

وی پنجمین مانع در ولایت پذیری را عدالت ناپذیری عنوان کرد و اظهار داشت: متاسفانه برخی، سفرهای استانی دولت را علی رغم تأییدات مکرر مقام معظم رهبری، توزیع فقر نامگذاری کرده اند.


 آرزوی سران فتنه دستگیر شدن است

این مقام مسئول در دستگاه اطلاعاتی کشورمان در پاسخ به سوال یکی از فرماندهان که درباره جایگاه اطلاعاتی کشورمان بر روی ارکان فتنه سوال کرد، گفت: به حول و قوه الهی مجموعه دستگاه ها و سیستم اطلاعاتی کشور از یک موقعیت بسیار خوب و بالایی برخوردار بوده و سلطه بسیار خوبی بر این مجموعه ها دارد.

وی افزود: ممکن است عده ای از برخی اقدامات ما گله داشته باشند که مثلا چرا در بحث سران فتنه اقدامی انجام نمی گیرد؟ اتفاقا آنها آرزویشان همین است.

مصلحی خاطرنشان کرد: اوباما در گزارشی که به کنگره امریکا داد در رابطه با بحث فتنه و هزینه ای که برای بحث فتنه انجام داد، اذعان و اعتراف کرد که سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران به ما اجازه نداد تا بتوانیم از شبکه مجازی برای فعال کردن شبکه های اجتماعی مان استفاده کنیم. آنها هزینه سنگینی در این جهت انجام دادند.

وزیر اطلاعات تاکید کرد: به حول و قوه الهی سیستم اطلاعاتی ما اشراف بسیار خوبی بر این مجموعه ها پیدا کرد و تمام خط و ربط های آنها هم شناسایی شد.


ماجرای رمزگذاری ایمیل های فتنه گران


وی با بیان ناگفته ای از تسلط اطلاعاتی ایران بر گردانندگان اصلی فتنه بار دیگر به نقش نیروهای خارجی پرداخت و گفت: پس از آنکه آمریکایی ها متوجه شدند که ما سرخط های مجازی فتنه را شناسایی کرده ایم، سریعا تمام ایمیل ها را کدگذاری و تبدیل به رمز کردند. البته به لطف خدا ظرف 24 ساعت تمام این رمزها باز شد.

این  در حالی است که تاکنون هیچ سندی مبنی بر دخالت کشورهای خارجی در اعتراضات مردمی سال گذشته از سوی وزارت اطلاعات منتشر نشده است.
مصلحی با اشاره به اینکه سرحلقه های فتنه گران از فضای فرهنگی و دانشگاهی در این جهت استفاده می کردند، مدعی شد: به جز درصدی بسیار کم ، دیگران از آنها استقبالی نکردند ولی آن هایی هم که استقبال کردند استکبار هزینه قابل توجهی برای آنها پرداخت؛ بعضا در قالب خبرنگار، وکیل یا مجموعه های اینچنینی.

وزیر اطلاعات دولت دهم یادآور شد: در حرکت فتنه از انجمن حجتیه تا بهاییت و حتی مسیحیت تبشیری را می بینید. ‌حتی کمونیست ها و نفاق هم فعال بودند.

وی در پاسخ به سوال دیگری در خصوص اینکه چرا به وضعیت رهبران جنبش سبز رسیدگی نمی شود، گفت: ‌ما نیاز به روشنگری داریم. اتفاقا آنها دنبال همین می گردند که دستگیر شوند. حتی برخی شبها جلسه خداحافظی می گذارند و می گویند فردا ما را می گیرند! البته روشنگری به این معنا نیست که اینها را رها کنیم. به هیچ وجه اینگونه نیست.
وزیر اطلاعات همچنین همراهی قوه قضائیه در این زمینه را مناسب ارزیابی کرد.


تامین مالی اقدامات فتنه گران از طریق زمین خواری

مصلحی همچنین از پیوند برخی اقدامات زمین خواری با تامین مالی برخی حرکات ضد نظام خبر داد و افزود: آنهایی که پشتوانه های اقتصادی خودشان را با همین کارها، رانت خواری و زمین خواری به وجود آورده اند، قوانینی را هم در این خصوص وضع کرده و بخشنامه هایی نیز در زمان مسئولیت خود داده اند.

وی بدون اشاره به جابجایی ها اخیر در این نهاد امنیتی اعلام کرد که به عنوان یک وظیفه شرعی باید تاکید کنم که بدنه وزارت اطلاعات یک بدنه متدین و حزب اللهی است.

وزیر اطلاعات در خصوص وضعیت فعلی رهبران جنبش سبز مدعی شد: سران فتنه و افرادی که آنها را مدیریت می کردند در حال بازسازی خودشان هستند. برخی می خواهند به نوعی درون نظام بازگردند که این مایه خوشحالی است اما بعضی دنبال بازسازی برای تغییر تاکتیک هستند.

 مصلحی در خصوص فرقه هایی چون بهائیت نیز گفت: این موضوع، یک موضوع پیچیده ای است. به خاطر اینکه سرویس های اطلاعاتی قوی چون CIA و موساد پشت سر آنهاست. در حال حاضر سران و سر رشته های آنها شناسایی و دستگیر شدند.
ادامه مطلب

محمد نوري زاد: این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم

در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود.

در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشایید؟

من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!!

در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند.

به این می اندیشم که اژد های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژد ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار.

“شمع” از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود.

من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند. که اگر مارهای شانه ضحاک، نشان از حرص و آز او دارند، مغز جوانان ایرانی_که به تغزیه ماران شانه ضحاک برده می شدند_ حکایت از به تخت نشینی آز، به جای خرد دارد. امروز اما،این اسطورگی، دوباره سر برآورده و جان گرفته و به دگردیسی بایسته خویش پای نهاده است. و آن، برآمدن از دل مرگ، و شکفتن از پهنه ی پژمردگی، و درخشیدن از متن تاریکی، و جوشش از وادی بهشت، و بر فرازآمدن از قعرعمق، و پایداری و پیروزی از خیمره شکست های ظاهری است. و چه چشم اندازی است : رقص پیروزی.

و اما من از همین زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش می خواهم تقاضای عفو کنم. با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند.

چرا که مخاطب این تقاضانامه من، آنان نیستند،بلکه شما مردمید. معتقدم هیچ شرمی نافذتر و برنده تر از شرم پوزش نیست. همه شما یک سو، و من، یک سو. شما پرخاشگر، ومن، سر به زیر و خاموش. شما طلبکار و مدعی، و من مقروض و بی کس. شما دور تا دور، و من در میانه. عجب عرصه ای!رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. رقص پوزش!

گزیده ای از متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما:

ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم. مرگی که فراتر از تمایل من، مرا تعقیب می کند. از اینکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کردیم، پشیمانیم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنیا و آینده به کامتان.

محمد نوری زاد_زندان اوین
ادامه مطلب

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

«مصاحبه اختصاصی شبكه تلويزيوني رسا با مهدی کروبی»

وضيحات حجت الاسلام والمسلمين مهدي كروبي در رابطه با هشدار خود به نمايندگان در مورد خطر تصويب طرح موسوم به «نظارت بر نمایندگان مجلس» كه چندي پيش طي نامه اي خطاب به نماينگان مجلس هشتم گوشزد كرده بود: «تصویب این طرح معادل ذبح مجلس و منجر به نابودی همیشگی این نهاد در نظام جمهوری اسلامی خواهد شد ... و شما ننگ تصویب این طرح را برای خود نخرید»:



جهت دانلود 3gp روي عكس بالا كليك كنيد
ادامه مطلب

نوزدهمين شماره روزنامه كلمه مورخه شنبه 15 آبان ماه 89

نوزدهمين شماره روزنامه كلمه مورخه شنبه 15 آبان ماه 89 جهت چاپ و تكثير بر روي پيشخوان سايت كلمه قرار گرفت. دانستن حق مردم است، و اكنون همت يكايك ما را براي رساندن حتي يك نسخه از آن به دست مشتاقان طلب ميكند:

«یک نسخه برای معلم یک نسخه برای همکلاسی»

براي دریافت فايل pdf
روي تصوير زير كليك كنيد
پی دی اف (277 کیلو بایت)

لينك كمكي دانلود مستقيم pdf: "اينجا"
لينك دانلود مستقيم فايل تصويري jpg: "اينجا" حجم 512 كيلوبايت

جهت دسترسي آسان به شماره هاي گذشته، به آرشيو "كتب و نشريات سبز" مراجعه نماييد

ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نزدیک به سحر.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده